معین فردا با متن ترانه

سپاس! با دوستان خود به اشتراك بگذاريد!

شما اين ويدئو را نپسنديديد! از بازخوردتان سپاسگزاريم

533

ما ز فردا نگرانيم که فردا چه کنيم

زير اين بار گرانیم که جان را چه کنيم

 

تو ز من ثانيه هايی که نه از آن من است ميخواهی

آتشی را که نه در جان من است می خواهی

 

روزگار روز مرا پيش فروشی کرده

دل بيدار مرا پير خموشی کرده

 

هيچ در دست ندارم که به تو عرضه کنم

چه کنم نيست هوايی که دلی تازه کنم

قصد من نيت آزار نبود

جنس من درخور بازار نبود

 

جنسم از خاک و دلم خاکی تر

روح من از خود من شاکی تر

 

جنسم از رنگ طلا بود و نه از جنس طلا

دل گرفتار بلا بود و سزاوار بلا

 

ما ز فردا نگرانيم که فردا چه کنيم

زير اين بار گرانیم که جان را چه کنيم

 

تو ز من ثانيه هايی که نه از آن من است ميخواهی

آتشی را که نه در جان من است می خواهی

 

روزگار روز مرا پيش فروشی کرده

دل بيدار مرا پير خموشی کرده

 

هيچ در دست ندارم که به تو عرضه کنم

چه کنم نيست هوايی که دلی تازه کنم

نظرات

اولین نفری باشید که نظر می دهد